مدح و شهادت حُر بن یزید ریاحی
آزاد مردی از عرب سر در گریبان میرسد نزد حسین فـاطمه حرّ پشـیمان میرسد غمگین دل و خونین بصر، خسته ز هر جرم و خطا با سوزِ حال و نغمۀ مولا حسین جان میرسد او توبه میدارد طلب از لطف مولایش حسین بهرِ شفاعت دم به دم با ذكرِ قرآن میرسد پا در حریمِ عاشقی گم كرده حالِ سینه را پژمرده و زخمی کنون از دردِ عصیان میرسد یابد ز پـور فاطمه انوارِ درسِ معـرفت با حزن و اندوه خودش، با چشم گریان میرسد در پیش روی كودكان سرخ است روی او ز شرم آزادۀ دست حسین با اشك چشمان میرسد كشكول بر دست آمده در بارگاه شاه دین هچون گدای عاشقی بر تخت سلطان میرسد میآید از اهل حرم غم را رها سازد ولی ناگه میان خیمهها زینب پریشان میرسد اشکش روان، عمرش خزان، در این بیابان غریب از خیمههای این حرم سوز یتیمان میرسد حرّ با دلِ آزردهاش رو سوی میدان میكند جان را فدا میسازد و حرّ نزد یزدان میرسد |